|
اول تيموتيوس ۶:۱۷-۱۹ |
[۱۷] به كسانی كه در اين دنيا ثروتی دارند بگو كه مغرور نشوند و به آن اميد نبندند چون دير يا زود از بين خواهد رفت، بلكه به خدا اميد ببندند كه هر چه لازم داريم سخاوتمندانه به ما عطا میكند تا از آنها لذت ببريم.[۱۸] به ايشان بگو دارايی خود را در راه خير صرف كنند و در نيكوكاری ثروتمند باشند؛ با شادی به محتاجان كمک نمايند، و هميشه آماده باشند تا از ثروتی كه خدا به ايشان عطا كرده است، به ديگران نفعی برسانند.[۱۹] با اين اعمال نيک، ايشان گنجی واقعی برای خود در آسمان ذخيره میكنند. اين مطمئنترين سرمايهگذاری برای بدست آوردن زندگی جاويد است؛ از اين گذشته، زندگی پرثمری نيز در اين دنيا خواهند داشت. |
|
لوقا ۱۹:۱-۱۰ |
[۱] عيسی وارد اريحا شد تا از آنجا راه خود را بسوی اورشليم ادامه دهد.[۲] در اريحا شخص ثروتمندی زندگی میكرد، به نام «زَكّی» كه رئيس مأمورين باج و خراج بود؛[۳] او میخواست عيسی را ببيند، اما بسبب ازدحام مردم نمیتوانست، چون قدش كوتاه بود.[۴] پس جلو دويد و از درخت چناری كه در كنار راه بود، بالا رفت تا از آنجا عيسی را ببيند.[۵] وقتی عيسی نزديک درخت رسيد، به بالا نگاه كرد و او را بنام صدا زد و فرمود: «زَكّی، بشتاب و پايين بيا! چون میخواهم امروز به خانه تو بيايم و مهمانت باشم!»[۶] زَكّی با عجله پايين آمد و با هيجان و شادی، عيسی را به خانه خود برد.[۷] تمام كسانی كه اين واقعه را ديدند، گله و شكايت سر داده، با ناراحتی میگفتند: «او مهمان يک گناهكار بدنام شده است!»[۸] اما زَكّی در حضور عيسای خداوند ايستاد و گفت: «سَروَر من، اينک نصف دارايی خود را به فقرا خواهم بخشيد، و اگر از كسی ماليات اضافی گرفته باشم، چهار برابر آن را پس خواهم داد!»[۹] عيسی به او فرمود: «اين نشان میدهد كه امروز نجات به اهل اين خانه روی آورده است. اين مرد، يكی از فرزندان ابراهيم است كه گمراه شده بود. من آمدهام تا چنين اشخاص را بيابم و نجات بخشم!»[۱۰] *** |
|
مرقس ۴:۱۹ |
اما چيزی نمیگذرد كه گرفتاريهای زندگی، عشق به ثروت، شهرتطلبی و علاقه به چيزهای ديگر آنقدر فكرشان را مشغول میكند كه ديگر جايی برای پيام خدا در قلبشان باقی نمیماند؛ در نتيجه هيچ ثمرهای به بار نمیآيد. |
|
لوقا ۱۸:۱۸-۳۰ |
[۱۸] روزی يكی از سران قوم يهود از عيسی پرسيد: «ای استاد نيكو، من چه كنم تا زندگی جاودانی داشته باشم؟»[۱۹] عيسی از او پرسيد: «وقتی مرا نيكو میخوانی، آيا متوجه مفهوم آن هستی؟ زيرا فقط خدا نيكوست و بس![۲۰] اما جواب سؤالت؛ خودت خوب میدانی كه در ده فرمان، خدا چه فرموده است: زنا نكن، قتل نكن، دزدی نكن، دروغ نگو، به پدر و مادرت احترام بگذار، و غيره.»[۲۱] آن مرد جواب داد: «اين قوانين را يک به يک از كودكی انجام دادهام.»[۲۲] عيسی فرمود: «هنوز يک چيز كم داری. هر چه داری بفروش و به فقرا بده تا برای آخرت تو، توشهای باشد. آنگاه بيا و مرا پيروی كن.»[۲۳] آن شخص، با شنيدن اين سخن، غمگين شد و رفت، زيرا بسيار ثروتمند بود.[۲۴] در همان حال كه میرفت، عيسی او را مینگريست. سپس رو به شاگردان كرد و فرمود: «چه دشوار است كه ثروتمندی وارد ملكوت خدا شود.[۲۵] گذشتن شتر از سوراخ سوزن آسانتر است از وارد شدن شخص ثروتمند به ملكوت خدا.»[۲۶] كسانی كه اين سخن را شنيدند، گفتند: «اگر چنين است، پس چه كسی میتواند نجات يابد؟»[۲۷] عيسی فرمود: «خدا میتواند كارهايی انجام دهد كه برای انسان غير ممكن است.»[۲۸] پطرس گفت: «ما خانه و زندگیمان را رها كردهايم و تو را پيروی میكنيم.»[۲۹] عيسی جواب داد: «هر كه برای خدمت به ملكوت خدا، مانند شما خانه، زن و فرزندان، برادران و خواهران، و پدر و مادر خود را ترک كند،[۳۰] در همين دنيا چندين برابر به او عوض داده خواهد شد و در عالم آينده نيز زندگی جاودانی را خواهد يافت.» |
|
مکاشفه ۳:۱۷ |
«تو گمان میكنی كه ثروتمند هستی و هر چه میخواهی، بدون كم و كاست در اختيار داری. اما غافلی از اينكه بدبخت و بيچاره و بينوا و كور و عريان هستی. |
|
لوقا ۱۶:۱-۳ |
[۱] عيسی اين حكايت را برای شاگردان خود تعريف كرد: «مردی ثروتمند مباشری داشت كه به حساب دارايیهای او رسيدگی میكرد. اما به او خبر رسيد كه مباشرش در اموال او خيانت میكند.[۲] پس او را خواست و به او گفت: شنيدهام كه اموال مرا حيف و ميل میكنی! پس هر چه زودتر حسابهايت را ببند، چون از كار بركنار هستی![۳] «مباشر پيش خود فكر كرد: حالا چه كنم؟ وقتی از اين كار بركنار شدم، نه قدرت بيل زدن دارم، و نه غرورم اجازه میدهد گدايی كنم. |
|
مرقس ۱۲:۴۳-۴۴ |
[۴۳] عيسی شاگردان خود را فراخواند و به ايشان فرمود: «آنچه اين بيوه زن فقير در صندوق انداخت، از تمام آنچه كه اين ثروتمندان هديه كردند، بيشتر بود. چون آنان جزئی از ثروت خود را به خدا دادند، ولی اين زن تمام دارايی خود را داد.»[۴۴] آن روز، هنگامی كه از خانۀ خدا بيرون میرفتند، يكی از شاگردان به تعريف از ساختمانهای خانۀ خدا پرداخت و گفت: «استاد ببينيد اين ساختمانها چقدر زيبا هستند! چه سنگبریهای ظريفی دارند!» |
|
لوقا ۱۹:۱-۲۷ |
[۱] عيسی وارد اريحا شد تا از آنجا راه خود را بسوی اورشليم ادامه دهد.[۲] در اريحا شخص ثروتمندی زندگی میكرد، به نام «زَكّی» كه رئيس مأمورين باج و خراج بود؛[۳] او میخواست عيسی را ببيند، اما بسبب ازدحام مردم نمیتوانست، چون قدش كوتاه بود.[۴] پس جلو دويد و از درخت چناری كه در كنار راه بود، بالا رفت تا از آنجا عيسی را ببيند.[۵] وقتی عيسی نزديک درخت رسيد، به بالا نگاه كرد و او را بنام صدا زد و فرمود: «زَكّی، بشتاب و پايين بيا! چون میخواهم امروز به خانه تو بيايم و مهمانت باشم!»[۶] زَكّی با عجله پايين آمد و با هيجان و شادی، عيسی را به خانه خود برد.[۷] تمام كسانی كه اين واقعه را ديدند، گله و شكايت سر داده، با ناراحتی میگفتند: «او مهمان يک گناهكار بدنام شده است!»[۸] اما زَكّی در حضور عيسای خداوند ايستاد و گفت: «سَروَر من، اينک نصف دارايی خود را به فقرا خواهم بخشيد، و اگر از كسی ماليات اضافی گرفته باشم، چهار برابر آن را پس خواهم داد!»[۹] عيسی به او فرمود: «اين نشان میدهد كه امروز نجات به اهل اين خانه روی آورده است. اين مرد، يكی از فرزندان ابراهيم است كه گمراه شده بود. من آمدهام تا چنين اشخاص را بيابم و نجات بخشم!»[۱۰] ***[۱۱] چون عيسی به اورشليم نزديک میشد، داستانی تعريف كرد تا نظر بعضی اشخاص را درباره ملكوت خدا اصلاح كند، چون تصور میكردند كه ملكوت خدا همان موقع آغاز خواهد شد.[۱۲] پس چنين فرمود: «در يكی از ايالات امپراطوری روم، نجيبزادهای زندگی میكرد. روزی او سفر دور و درازی به پايتخت كرد، تا از جانب امپراطور به مقام پادشاهی آن ايالت منصوب شود.[۱۳] اما پيش از عزيمت، ده نفر از دستياران خود را احضار كرد و به هر يک، مبلغی پول داد تا در غياب او به تجارت بپردازند.[۱۴] اما برخی از اهالی آن ايالت كه با او مخالف بودند، نمايندگانی به حضور امپراطور فرستادند تا اطلاع دهند كه مايل نيستند آن نجيبزاده بر آنان حكمرانی كند.[۱۵] «اما آن شخص به مقام پادشاهی منصوب شد و به ايالت خود بازگشت و دستياران خود را فرا خواند تا ببيند با پولش چه كردهاند و چه مقدار سود بدست آوردهاند.[۱۶] «پس اولی آمد و گفت كه ده برابر سرمايه اصلی سود كرده است.[۱۷] «پادشاه گفت: آفرين بر تو، ای خدمتگزار خوب! چون در كار و مسئوليت كوچكی كه به تو سپردم، امين بودی، حكمرانی ده شهر را به تو واگذار میكنم![۱۸] «نفر دوم نيز گزارش رضايت بخشی داد. او گفت كه پنج برابر سرمايه اصلی، سود كرده است.[۱۹] «به او نيز گفت: بسيار خوب! تو نيز حاكم پنج شهر باش![۲۰] «اما سومی همان مبلغی را كه در ابتدا گرفته بود، بدون كم و زياد پس آورد و گفت: من از ترس شما، سرمايهتان را در جای امنی نگهداری كردم، چون میدانستم كه مردی هستيد سختگير و از آنچه زحمت نكشيدهايد، سود میطلبيد و از سرمايهای كه نگذاشتهايد، انتظار بهره داريد؟[۲۱] ***[۲۲] «پادشاه او را سرزنش كرده، گفت: ای خدمتكار پست و شرور، تو با اين سخنان خودت را محكوم كردی! تو كه میدانستی من اينقدر سختگير هستم،[۲۳] چرا پولم را به منفعت ندادی تا به هنگام مراجعت، لااقل سودش را بگيرم؟[۲۴] «آنگاه به حاضران فرمود كه پول را از او بگيرند و به آن خدمتكاری بدهند كه از همه بيشتر سود آورده بود.[۲۵] «گفتند: قربان، او خودش به اندازه كافی دارد![۲۶] «پادشاه جواب داد: بلی، اين حقيقت هميشه صادق است كه آنانی كه زياد دارند، بيشتر بدست میآورند و آنانی كه كم دارند، همان را نيز از دست میدهند.[۲۷] و اما مخالفينی كه نمیخواستند بر آنان حكومت كنم، ايشان را اكنون به اينجا بياوريد و در حضور من، گردن بزنيد.» |
|
لوقا ۱۸:۲۲-۲۳ |
[۲۲] عيسی فرمود: «هنوز يک چيز كم داری. هر چه داری بفروش و به فقرا بده تا برای آخرت تو، توشهای باشد. آنگاه بيا و مرا پيروی كن.»[۲۳] آن شخص، با شنيدن اين سخن، غمگين شد و رفت، زيرا بسيار ثروتمند بود. |
|
مرقس ۱۲:۴۱-۴۴ |
[۴۱] سپس عيسی به مكانی از خانۀ خدا رفت كه در آنجا صندوق اعانات بود. او به مردمی كه پول خود را در صندوق میانداختند چشم دوخته بود. بعضی كه ثروتمند بودند مبلغ زيادی تقديم میكردند.[۴۲] در آن ميان يک بيوه زن فقير هم آمد و دو سكۀ كمارزش در صندوق انداخت.[۴۳] عيسی شاگردان خود را فراخواند و به ايشان فرمود: «آنچه اين بيوه زن فقير در صندوق انداخت، از تمام آنچه كه اين ثروتمندان هديه كردند، بيشتر بود. چون آنان جزئی از ثروت خود را به خدا دادند، ولی اين زن تمام دارايی خود را داد.»[۴۴] آن روز، هنگامی كه از خانۀ خدا بيرون میرفتند، يكی از شاگردان به تعريف از ساختمانهای خانۀ خدا پرداخت و گفت: «استاد ببينيد اين ساختمانها چقدر زيبا هستند! چه سنگبریهای ظريفی دارند!» |
|
متی ۲۵:۱۴-۳۰ |
[۱۴] «ملكوت آسمان را میتوان با اين حكايت نيز تشريح كرد: مردی عزم سفر داشت. پس خدمتگزاران خود را خواست و به آنان سرمايهای داد تا در غياب او، آن را بكار بيندازند.[۱۵] «به هر كدام به اندازۀ توانايیاش داد: به اولی پنج كيسۀ طلا، به دومی دو كيسۀ طلا و به سومی يک كيسۀ طلا. سپس عازم سفر شد.[۱۶] اولی كه پنج كيسۀ طلا گرفته بود، بیدرنگ مشغول خريد و فروش شد و طولی نكشيد كه پنج كيسۀ طلای ديگر هم به دارايی او اضافه شد.[۱۷] دومی هم كه دو كيسه طلا داشت، همين كار را كرد و دو كيسه طلای ديگر نيز سود برد.[۱۸] «ولی سومی كه يک كيسۀ طلا داشت، زمين را كند و پولش را زير سنگ مخفی كرد.[۱۹] «پس از مدتی طولانی، ارباب از سفر برگشت و خدمتگزاران خود را برای تصفيۀ حساب فرا خواند.[۲۰] «شخصی كه پنج كيسه طلا گرفته بود، ده كيسۀ طلا تحويل داد.[۲۱] ارباب به او گفت: آفرين، آفرين! حال كه در اين مبلغ كم درستكار بودی، مبلغ بيشتری به تو خواهم سپرد. بيا و در شادی من شريک شو.[۲۲] «سپس آن كه دو كيسه گرفته بود جلو آمد و گفت: آقا، شما دو كيسۀ طلا داده بوديد؛ دو كيسۀ ديگر هم سود آوردهام.[۲۳] «اربابش به او گفت: آفرين! تو خدمتگزار خوب و باوفايی هستی. چون در اين مبلغ كم، امانت خود را نشان دادی، حالا مبلغ بيشتری به تو میدهم. بيا و در شادی من شريک شو.[۲۴] «آنگاه آخری با يک كيسه جلو آمد و گفت: آقا، من میدانستم كه شما آنقدر مرد سختگيری هستيد كه حتی از زمينی كه چيزی در آن نكاشتهايد انتظار محصول داريد. پس، از ترسم پولتان را زير سنگ مخفی كردم تا مبادا از دست برود. بفرماييد اين هم پول شما.[۲۵] ***[۲۶] «ارباب جواب داد: ای آدم تنبل و بيهوده! اگر تو میدانستی كه من آنقدر سختگير هستم كه حتی از زمينی كه چيزی در آن نكاشتهام انتظار محصول دارم،[۲۷] پس چرا پولم را لااقل نزد صرافان نگذاشتی تا بهرهاش را بگيرم؟[۲۸] سپس اضافه كرد: پول اين مرد را بگيريد و به آن شخصی بدهيد كه ده كيسۀ طلا دارد.[۲۹] چون كسی كه بتواند آنچه كه دارد خوب بكار ببرد، به او باز هم بيشتر داده میشود. ولی كسی كه كارش را درست انجام ندهد، آن را هر چقدر هم كوچک باشد از دست خواهد داد.[۳۰] حالا اين خدمتگزار را كه به درد هيچ كاری نمیخورد، بگيريد و در تاريكی بيندازيد، تا در آنجا از شدت گريه، دندانهايش را بر هم بفشارد. |
|
متی 13:22 |
زمينی كه از خارها پوشيده شده بود، حالت كسی را نشان میدهد كه پيغام را میشنود ولی نگرانيهای زندگی و عشق به پول، كلام خدا را در او خفه میكنند، و او نمیتواند خدمت مؤثری برای خدا انجام دهد. |
|
امثال 13:22 |
شخص نيک حتی برای نوههايش ميراث باقی میگذارد، اما ثروتی كه گناهكاران اندوختهاند به درستكاران میرسد. |
|
امثال 3:9-10 |
[9] از دارايی خود برای خداوند هديه بياور، نوبر محصولت را به او تقديم نما و به اين وسيله او را احترام كن.[10] آنگاه انبارهای تو پر از وفور نعمت خواهد شد و خمرههايت از شراب تازه لبريز خواهد گرديد. |
|
امثال 10:4 |
آدمهای تنبل، فقير میشوند، ولی اشخاص فعال ثروتمند میگردند. |
|
امثال 18:11 |
اما پناهگاه ثروتمندان ثروت ايشان است كه گمان میكنند آنها را محافظت خواهد نمود. |
|
هوزيا 12:8 |
او به خود میبالد و میگويد: من ثروتمند هستم تمام اين ثروت را خودم بدست آوردهام و كسی نمیتواند مرا به كلاهبرداری متهم كند. |
|
زکريا 14:14 |
تمام مردم يهودا در اورشليم خواهند جنگيد و ثروت همۀ قومهای همسايه، از طلا و نقره گرفته تا لباسهايشان را غارت خواهند كرد. |
|
جامعه ۵:۱۹ |
اگر خداوند به كسی مال و ثروت بدهد و توانايی عطا كند تا از آن استفاده نمايد، او بايد اين بخشش خدا را كه نصيبش شده بپذيرد و از كار خود لذت ببرد. |
|
جامعه ۶:۲ |
خدا به بعضی اشخاص مال و ثروت و عزت بخشيده است بطوری كه هر چه دلشان بخواهد میتوانند به دست آورند، ولی به آنها توانايی استفاده از اموالشان را نداده است، پس اموالشان نصيب ديگران میشود. اين نيز بيهودگی و مصيبتی بزرگ است. |
|
تثنييه ۸:۱۸ |
هميشه به خاطر داشته باشيد كه خداوند، خدايتان است كه توانايی ثروتمند شدن رابه شما میدهد. او اين كار را میكند تا وعدهای را كه به پدرانتان داد، بجا آورد. |
|
امثال ۱۰:۲۲ |
بركت خداوند انسان را ثروتمند میسازد بدون اينكه زحمتی برای وی به بار آورد. |
|
مزامير ۳۷:۱۶-۱۷ |
[۱۶] اندک دارايی شخص نيكوكار با ارزشتر از ثروت هنگفت آدم بدكار است.[۱۷] زيرا خداوند نيروی بدكاران را از آنها سلب خواهد كرد، اما نيكوكاران را محافظت خواهد نمود. |
|
امثال ۱۵:۱۶-۱۷ |
[۱۶] دارايی كم همراه با خداترسی بهتر است از ثروت هنگفت با اضطراب.[۱۷] نان خشک خوردن در جايی كه محبت هست، بهتر است از غذای شاهانه خوردن در جايی كه نفرت وجود دارد. |
|
تثنييه ۸:۱۷-۱۸ |
[۱۷] او چنين كرد تا شما هيچگاه تصور نكنيد كه با قدرت و توانايی خودتان ثروتمند شديد.[۱۸] هميشه به خاطر داشته باشيد كه خداوند، خدايتان است كه توانايی ثروتمند شدن رابه شما میدهد. او اين كار را میكند تا وعدهای را كه به پدرانتان داد، بجا آورد. |
|
امثال ۱۰:۱۵ |
ثروت شخص ثروتمند او را محافظت میكند، اما بينوايی شخص فقير او را از پای در میآورد. |
|
مزامير ۳۹:۴-۶ |
[۴] «خداوندا، پايان عمرم را بر من معلوم ساز و اينكه ايام زندگانی من چقدر است تا بدانم كه چقدر فانی هستم!»[۵] تو عمرم را به اندازۀ يک وجب ساختهای و زندگانيم در نظر تو هيچ است. عمر انسان همچون نفسی است كه برمیآيد و نيست میگردد![۶] عمر انسان مانند سايه زودگذر است و او بيهوده خود را مشوش میكند. او مال و ثروت جمع میكند، ولی نمیداند چه كسی از آن استفاده خواهد كرد. |
|
جامعه ۵:۸-۱۷ |
[۸] هرگاه ببينی در سرزمينی، فقرا مورد ظلم واقع میشوند و عدالت و انصاف اجرا نمیگردد، تعجب نكن؛ زيرا يک مأمور اجرای عدالت، تابع مأمور بالاتر از خود است كه او نيز زير دست مأمور بالاتری قرار دارد. اين سلسله مراتب، باعث میشود اجرای عدالت مختل شود.[۹] اما پادشاه كه در رأس همۀ آنهاست اگر عادل باشد، میتواند كاری كند كه همه از مزايای سرزمين خود برخوردار شوند.[۱۰] آدم پولدوست هرگز قانع نمیشود و دايم به فكر جمع كردن ثروت است. اين نيز بيهودگی است.[۱۱] هر چه ثروت بيشتر شود، مخارج نيز بيشتر میشود؛ پس آدم ثروتمند كه با چشمانش خرج شدن ثروتش را میبيند، چه سودی از ثروتش میبرد؟[۱۲] خواب كارگر شيرين است، چه كم بخورد چه زياد؛ اما دارايی شخص ثروتمند نمیگذارد او راحت بخوابد.[۱۳] مصيبت ديگری در زير آسمان ديدهام: شخصی كه برای آينده ثروت جمع میكند،[۱۴] ولی در اثر حادثۀ بدی ثروتش بر باد میرود و چيزی برای فرزندانش باقی نمیماند.[۱۵] برهنه به دنيا میآيد و برهنه از دنيا میرود و از دسترنج خود چيزی با خود نمیبرد.[۱۶] چه مصيبتی! انسان میآيد و میرود و نفعی نمیبرد، زيرا زحماتش مانند دويدن بدنبال باد است.[۱۷] او تمام عمر را در تاريكی و نوميدی و درد و خشم میگذراند. |
|
مزامير ۴۹:۱۰-۲۰ |
[۱۰] زيرا میبينيم كه چگونه هر انسانی، خواه دانا خواه نادان، میميرد و آنچه اندوخته است برای ديگران برجای مینهد.[۱۱] آنان املاک و زمينهای خود را به نام خود نامگذاری میكنند و گمان میبرند كه خانههايشان دايمی است و تا ابد باقی میماند.[۱۲] غافل از اينكه هيچ انسانی تا به ابد در شكوه خود باقی نمیماند بلكه همچون حيوان جان میسپارد.[۱۳] اين است سرنوشت افرادی كه به خود توكل میكنند و سرنوشت كسانی كه از ايشان پيروی مینمايند.[۱۴] آنها گوسفندانی هستند كه بسوی هلاكت پيش میروند زيرا «مرگ» آنها را شبانی میكند. صبحگاهان، شروران مغلوب نيكان میشوند و دور از خانههای خود، اجسادشان در عالم مردگان میپوسد.[۱۵] اما خداوند جان مرا از عالم مردگان نجات داده، خواهد رهانيد.[۱۶] نگران نشو وقتی كسی ثروتمند میشود و بر شكوه خانهاش افزوده میگردد![۱۷] زيرا هنگامی كه بميرد چيزی را از آنچه دارد با خود نخواهد برد و ثروتش بدنبال او به قبر نخواهد رفت.[۱۸] هرچند او در زندگی خوشبخت باشد و مردم او را برای موفقيتش بستايند،[۱۹] اما او سرانجام به جايی كه اجدادش رفتهاند خواهد شتافت و در ظلمت ابدی ساكن خواهد شد.[۲۰] آری، انسان با وجود تمام فرّ و شكوهش، سرانجام مانند حيوان میميرد. |
|
مزامير ۵۲:۷ |
«ببينيد، اين همان مردی است كه به خدا توكل نمیكرد، بلكه به ثروت هنگفت خود تكيه مینمود و برای حفظ و حراست از خود به ظلم متوسل میشد.» |
|
جامعه 5:10 |
آدم پولدوست هرگز قانع نمیشود و دايم به فكر جمع كردن ثروت است. اين نيز بيهودگی است. |
|
دوم تواريخ ۱:۱۱-۱۲ |
[۱۱] خداوند فرمود: «حال كه بزرگترين آرزوی تو اين است، و تو خواهان ثروت و افتخار و طول عمر نبودی و مرگ دشمنانت را از من نخواستی، بلكه خواستی به تو حكمت و بصيرت ببخشم تا قوم مرا رهبری و اداره كنی،[۱۲] پس من هم، حكمت و بصيرتی را كه درخواست نمودی به تو میدهم. در ضمن چنان ثروت و افتخاری به تو میبخشم كه هيچ پادشاهی تا به حال آن را نداشته و بعد از اين نيز نخواهد داشت.» |
|
اول پادشاهان ۳:۱۱-۱۳ |
[۱۱] پس به سليمان فرمود: «چون تو حكمت خواستی تا با عدالت حكومت كنی و عمر طولانی يا ثروت فراوان برای خود و يا مرگ دشمنانت را از من نخواستی،[۱۲] پس هر چه طلب كردی به تو میدهم. من به تو فهم و حكمتی میبخشم كه تاكنون به كسی ندادهام و نخواهم داد.[۱۳] در ضمن چيزهايی را هم كه نخواستی به تو میدهم، يعنی ثروت و افتخار را، بطوری كه در طول زندگیات هيچ پادشاهی به پای تو نخواهد رسيد. |
|
امثال ۲۸:۸ |
مالی كه از راه رباخواری و بهرهكشی از فقرا حاصل شود عاقبت به دست كسی میافتد كه بر فقرا رحم میكند. |
|
مزامير ۱۱۲:۱-۳ |
[۱] خداوند را سپاس باد! خوشابحال كسی كه از خداوند میترسد و احكام او را با رغبت انجام میدهد.[۲] فرزندان شخص درستكار در دنيا نيرومند خواهند شد و نسل او بركت خواهند يافت.[۳] خانوادهاش صاحب مال و ثروت خواهد شد و خوبيهای او هرگز از ياد نخواهد رفت. |
|
متی ۶:۳۳ |
اگر شما قبل از هرچيز، به ملكوت و عدالت خدا دل ببنديد، او همۀ اين نيازهای شما را برآورده خواهد ساخت. |
|
متی ۶:۲۴ |
«نمیتوانی به دو ارباب خدمت كنی. بايد فقط يكی از آنها را دوست داشته باشی و فقط به يكی وفادار بمانی. همچنين نمیتوانی هم بندۀ خدا باشی و هم بندۀ پول. |
|
امثال ۲۱:۵ |
زيركی و كوشش، انسان را توانگر میكند، اما شتابزدگی باعث فقر میشود. |
|
تثنييه ۱۵:۱۱ |
در ميان شما هميشه فقير وجود خواهد داشت به همين دليل است كه اجرای اين فرمان ضروری است. شما بايد با سخاوت به آنها قرض بدهيد. |
|
اول قرنتيان ۱۶:۲ |
در نخستين روز هر هفته يعنی يكشنبه، هر يک از شما به نسبت درآمدی كه داشتهايد، مبلغی را برای اين كار كنار بگذاريد. برای جمعآوری اين مبالغ، منتظر آمدن من نباشيد. |
|
اول پترس ۵:۲ |
خواهش من اينست كه گلهای را كه خدا به شما سپرده است، خوراک دهيد. با ميل و رغبت از ايشان مراقبت نماييد، نه از روی اجبار و نه بخاطر چشم داشت، بلكه بخاطر اينكه میخواهيد خداوند را خدمت كرده باشيد. |
|
لوقا ۱۶:۱۹-۳۱ |
[۱۹] عيسی فرمود: «مرد ثروتمندی بود كه جامههای نفيس و گرانبها میپوشيد و هر روز به عيش و نوش و خوشگذرانی میپرداخت.[۲۰] فقيری زخمآلود نيز بود، بنام ايلعازر، كه او را جلو در خانۀ آن ثروتمند میگذاشتند.[۲۱] ايلعازر آرزو میداشت كه از پس مانده خوراک او، شكم خود را سير كند. حتی سگها نيز میآمدند و زخمهايش را میليسيدند.[۲۲] «سرانجام آن فقير مرد و فرشتهها او را نزد ابراهيم بردند، جايی كه نيكان بسر میبرند. آن ثروتمند هم مرد و او را دفن كردند،[۲۳] اما روحش به دنيای مردگان رفت. در آنجا، در همان حالی كه عذاب میكشيد، به بالا نگاه كرد و از دور ابراهيم را ديد كه ايلعازر در كنارش ايستاده است.[۲۴] پس فرياد زد: ای پدرم ابراهيم، بر من رحم كن و ايلعازر را به اينجا بفرست تا فقط انگشتش را در آب فرو ببرد و زبانم را خنک سازد، چون در ميان اين شعلهها عذاب میكشم![۲۵] «اما ابراهيم به او گفت: فرزندم، به خاطر بياور كه تو در دوران زندگیات، هر چه میخواستی، داشتی، اما ايلعازر از همه چيز محروم بود. پس حالا او در آسايش است و تو در عذاب![۲۶] از اين گذشته، شكاف عميقی ما را از يكديگر جدا میكند، بطوری كه نه ساكنين اينجا میتوانند به آن سو بيايند و نه ساكنين آنجا به اين سو.[۲۷] «ثروتمند گفت: ای پدرم ابراهيم، پس التماس میكنم كه او را به خانه پدرم بفرستی،[۲۸] تا پنج برادر مرا از وجود اين محل رنج و عذاب آگاه سازد، مبادا آنان نيز پس از مرگ به اينجا بيايند![۲۹] ابراهيم فرمود: موسی و انبيا بارها و بارها ايشان را از اين امر آگاه ساختهاند. برادرانت میتوانند به سخنان ايشان توجه كنند.[۳۰] «ثروتمند جواب داد: نه، ای پدرم ابراهيم! به كلام ايشان توجهی ندارند. اما اگر كسی از مردگان نزد ايشان برود، يقيناً از گناهانشان توبه خواهند كرد.[۳۱] «ابراهيم فرمود: اگر به سخنان موسی و انبياء توجهی ندارند، حتی اگر كسی از مردگان هم نزد ايشان برود، به سخنان او توجه نخواهند كرد و به راه راست هدايت نخواهند شد.» |
|
اول تيموتيوس ۶:۱۰ |
عشق به ثروت، نخستين قدم بسوی ساير گناهان است. بعضی حتی برای پول، از خدا روگردان شده و خود را گرفتار انواع دردها كردهاند. |
|
لوقا ۶:۲۰ |
در اين هنگام، عيسی رو به شاگردان خود كرد و فرمود: «خوشابه حال شما كه تهیدستيد، زيرا ملكوت خدا از آن شماست! |
|
امثال ۲۲:۷ |
فقير اسير ثروتمند است و قرض گيرنده غلام قرض دهنده. |
|
متی ۶:۱۹-۲۱ |
[۱۹] «ثروت خود را بر روی اين زمين نيندوزيد زيرا ممكن است بيد يا زنگ به آن آسيب رساند و يا دزد آن را بربايد.[۲۰] ثروتتان را در آسمان بيندوزيد، در جايی كه از بيد و زنگ و دزد خبری نيست.[۲۱] اگر ثروت شما در آسمان باشد، فكر و دلتان نيز در آنجا خواهد بود. |
|
Persian Bible (FACB) 2005 |
Persian Contemporary Bible Copyright © 1995, 2005, 2018 by Biblica, Inc.® |