|
جامعه 9:7 |
پس برو و نان خود را با لذت بخور و شراب خود را با شادی بنوش و بدان كه اين كار تو مورد قبول خداوند است. |
|
سفر خروج ۱۶:۱۲ |
*** |
|
پيدايش ۱:۲۹ |
تمام گياهان دانهدار و ميوههای درختان را برای خوراک به شما دادم، |
|
پيدايش ۹:۳ |
*** |
|
اشعيا 1:19 |
كافی است مرا اطاعت كنيد تا شما را از محصول زمين سير كنم. |
|
يوحنا 4:4-34 |
[4] برای رفتن به جليل، لازم بود عيسی از «سامره» بگذرد.[5] سر راه، نزديک دهكدهء «سوخار» به «چاه يعقوب» رسيد. اين چاه در زمينی است كه يعقوب به پسر خود يوسف داده بود. عيسی از رنج سفر خسته و از گرمای آفتاب تشنه، كنار چاه نشست. ظهر بود و شاگردان او برای خريد خوراک به ده رفته بودند. در همين وقت، يكی از زنان سامری سر چاه آمد تا آب بكشد. عيسی از او آب خواست.[6] ***[7] ***[8] ***[9] زن تعجب كرد كه يک يهودی از او آب میخواهد، زيرا يهوديان با تنفری كه از سامريها داشتند، با آنان حتی سخن نمیگفتند، چه رسد به اينكه چيزی از آنان بخواهند؛ و زن اين مطلب را به عيسی گوشزد كرد.[10] عيسی جواب داد: «اگر میدانستی كه خدا چه هديهء عالی میخواهد به تو بدهد و اگر میدانستی كه من كيستم، آنگاه از من آب حيات میخواستی.»[11] زن گفت: «تو كه دَلوْ و طناب نداری و چاه هم كه عميق است؛ پس اين آب حيات را از كجا میآوری؟[12] مگر تو از جد ما يعقوب بزرگتری؟ چگونه میتوانی آب بهتر از اين به ما بدهی، آبی كه يعقوب و پسران و گلهء او از آن مینوشيدند؟»[13] عيسی جواب داد: «مردم با نوشيدن اين آب، باز هم تشنه میشوند.[14] ولی كسی كه از آبی كه من میدهم بنوشد، ابداً تشنه نخواهد شد، بلكه آن آب در وجودش تبديل به چشمهای جوشان خواهد شد و او را به زندگی جاويد خواهد رساند.»[15] زن گفت: «آقا، خواهش میكنم قدری از آن آب به من بدهيد تا ديگر تشنه نشوم و مجبور نباشم هر روز اين راه را بيايم و برگردم.»[16] ولی عيسی فرمود: «برو شوهرت را بياور.»[17] زن جواب داد: «شوهر ندارم.» عيسی فرمود: «راست گفتی.[18] تابحال پنج بار شوهر كردهای، و اين مردی كه اكنون با او زندگی میكنی، شوهر تو نيست. عين حقيقت را گفتی!»[19] زن كه مات و مبهوت مانده بود، گفت: «آقا، آيا شما پيامبريد!»[20] و بلافاصله موضوع گفتگو را عوض كرد و گفت: «چرا شما يهوديها اينقدر اصرار داريد كه فقط اورشليم را محل پرستش خدا بدانيد، درصورتی كه ما سامریها مثل اجدادمان اين كوه را محل عبادت میدانيم؟»[21] عيسی جواب داد: «ای زن حرفم را باور كن. زمانی میرسد كه برای پرستش «پدر»، نه به اين كوه رو خواهيم آورد و نه به اورشليم.[22] شما سامریها دربارۀ كسی كه میپرستيد چيزی نمیدانيد اما ما يهودیها او را میشناسيم، زيرا نجات بوسيلهء يهود به اين دنيا میرسد.[23] اما زمانی میآيد، و در واقع همين الان است، كه پرستندگان واقعی، «پدر» را به روح و راستی پرستش خواهند كرد. «پدر» طالب چنين پرستندگانی هست.[24] زيرا خدا روح است، و هركه بخواهد او را بپرستد، بايد به روح و راستی بپرستد.[25] زن گفت: «من میدانم كه مسيح به زودی میآيد. شما يهودیها هم اين را قبول داريد و وقتی او بيايد همهء مسايل را برای ما روشن خواهد كرد.»[26] عيسی فرمود: «من همان مسيح هستم!»[27] در همين وقت، شاگردان عيسی از راه رسيدند و وقتی ديدند او با يک زن گفتگو میكند، تعجب كردند، ولی هيچيک از ايشان جرأت نكرد بپرسد چرا با او صحبت میكند.[28] آنگاه زن كوزهء خود را همانجا كنار چاه گذاشت و به ده بازگشت و به مردم گفت:[29] «بياييد مردی را ببينيد كه هر چه تابحال كرده بودم، به من بازگفت. فكر نمیكنيد او همان مسيح باشد؟»[30] پس مردم از ده بيرون ريختند تا عيسی را ببينند.[31] در اين ميان، شاگردان اصرار میكردند كه عيسی چيزی بخورد.[32] ولی عيسی به ايشان گفت: «من خوراكی دارم كه شما از آن خبر نداريد.»[33] شاگردان از يكديگر پرسيدند: «مگر كسی برای او خوراک آورده است؟»[34] عيسی فرمود: «خوراک من اين است كه خواست خدا را بجا آورم و كاری را كه بعهدهء من گذاشته است انجام دهم. |
|
يوحنا 6:27-35 |
[27] اينقدر در فكر چيزهای زودگذر اين دنيا نباشيد، بلكه نيروی خود را در راه كسب زندگی جاويد صرف كنيد. اين زندگی جاويد را من به شما میبخشم، زيرا پدر من، خدا، مرا برای همين به اين جهان فرستاده است.»[28] گفتند: «ما چه كنيم تا خدا از ما راضی باشد؟»[29] عيسی فرمود: «خدا از شما میخواهد كه به من كه فرستادهء او هستم، ايمان آوريد.»[30] گفتند: «اگر میخواهی ايمان بياوريم كه تو مسيح هستی بايد بيشتر از اينها به ما معجزه نشان دهی. هر روز به ما نان رايگان بده، همانطور كه موسی به اجداد ما به هنگام سفر در بيابان نان عطا میكرد. كتاب آسمانی نيز میگويد: موسی از آسمان به ايشان نان میداد.»[31] ***[32] عيسی فرمود: «قبول كنيد كه اين پدر من خدا بود كه به ايشان نان میداد، نه موسی. و اكنون نيز اوست كه میخواهد نان حقيقی را از آسمان به شما ببخشد.[33] اين نان حقيقی را خدا از آسمان فرستاده است تا به مردم دنيا زندگی جاويد ببخشد.»[34] گفتند: «آقا، از اين نان هر روز به ما بده.»[35] عيسی جواب داد: «من نان حيات هستم. هر كه نزد من آيد، ديگر گرسنه نخواهد شد و كسانی كه به من ايمان آورند، هرگز تشنه نخواهند گرديد. |
|
متی 4:4 |
اما عيسی به او فرمود: «نه، من چنين نخواهم كرد، زيرا كتاب آسمانی میفرمايد نان نمیتواند روح انسان را سير كند؛ بلكه فقط كلام خداست كه میتواند نياز درونی او را برآورده سازد.» |
|
متی 5:6 |
«خوشابحال گرسنگان و تشنگان عدالت، زيرا سير خواهند شد. |
|
متی 6:25 |
«پس نصيحت من اين است كه برای خوراک و پوشاک غصه نخوريد. برای همين زندگی و بدنی كه داريد شاد باشيد. آيا ارزش زندگی و بدن، بيشتر از خوراک و پوشاک نيست؟ |
|
امثال ۱۵:۱۷ |
نان خشک خوردن در جايی كه محبت هست، بهتر است از غذای شاهانه خوردن در جايی كه نفرت وجود دارد. |
|
امثال ۲۵:۲۷ |
همانطور كه زيادهروی در خوردن عسل مضر است، طلبيدن تعريف و تمجيد از مردم نيز ناپسند است. |
|
امثال ۲۷:۷ |
شكم سير حتی از عسل كراهت دارد، اما برای شكم گرسنه هر چيز تلخی شيرين است. |
|
مزامير ۱۰۴:۱۵ |
*** |
|
مزامير ۱۳۶:۲۵ |
او روزی همۀ انسانها را میرساند، زيرا رحمتش ابديست. |
|
اول قرنتيان ۶:۱۳ |
بعنوان مثال، موضوع خوردن را در نظر بگيريد. خدا به ما اشتها برای خوراک، و شكم برای هضم آن داده است. اما اين دليل نمیشود كه هر مقدار دلمان میخواهد، بخوريم. به خورد و خوراک، زياد اهميت ندهيد، زيرا خدا يک روز، هم شكم را نابود خواهد كرد و هم خوراک را. اما زنا به هر شكل كه باشد، خطايی است بزرگ، زيرا بدنهای ما برای چنين كاری ساخته نشده است، بلكه از آن خداوند است. او میخواهد كه بدنهای ما را از وجود خويش مملو سازد. |
|
اول قرنتيان ۸:۸ |
اما اين را بدانيد كه برای خدا هيچ مهم نيست كه ما چنين خوراكی را بخوريم يا نخوريم، زيرا نه با خوردن آن بدتر میشويم، و نه با نخوردن آن، بهتر! |
|
اول قرنتيان 10:31 |
جواب سؤال شما اينست: كارهای شما، حتی خوردن و نوشيدنتان، همه بايد برای جلال و بزرگی خدا باشد. |
|
اول تيموتيوس ۴:۴-۵ |
[۴] هر چه كه خدا آفريده، خوب است و بايد با شادی از آنها استفاده كنيم. البته بايد برای آنها از خدا شكرگزاری نمود،[۵] و طلب بركت كرد، زيرا خوراک با دعا و كلام خدا پاک میشود. |
|
مرقس ۷:۱۴-۲۳ |
[۱۴] آنگاه عيسی مردم را فرا خوانده به ايشان فرمود: «خوب گوش كنيد و سعی كنيد بفهميد. هرگز خوراكی كه انسان میخورد، نمیتواند او را نجس كند. فكرها و گفتار زشت انسان است كه او را نجس میسازند.»[۱۵] ***[۱۶] ***[۱۷] وقتی عيسی وارد خانهای شد تا از جمعيت دور باشد، شاگردان مقصود او را از اين گفته جويا شدند.[۱۸] عيسی به ايشان فرمود: «شما نيز اين مسايل را درک نمیكنيد؟ مگر نمیدانيد كه آنچه میخوريد، به روحتان لطمهای نمیزند و آن را نجس نمیسازد؟[۱۹] زيرا خوراک با قلب و روح شما كاری ندارد، بلكه از معدۀ شما عبور میكند و بيرون میرود.» (با اين گفته، عيسی نشان داد كه هر نوع خوراک، پاک و حلال است.)[۲۰] سپس افزود: «آنچه انسان را نجس میسازد، افكاری است كه از وجود او تراوش میكند.[۲۱] چون از وجود و قلب انسان است كه فكرهای نادرست بيرون میآيند، و منجر به اعمال نادرست میشوند، اعمالی نظير: دزدی، آدمكشی، زناكاری،[۲۲] طمع به مال ديگران، شرارت، فريب و تقلب، شهوت، حسادت، بدگويی و غيبت، خودپسندی و هرگونه حماقت ديگر.[۲۳] تمام اين چيزهای شرمآور از وجود و قلب انسان سرچشمه میگيرد و انسان را نجس ساخته، از خدا دور میكند.» |
|
Persian Bible (FACB) 2005 |
Persian Contemporary Bible Copyright © 1995, 2005, 2018 by Biblica, Inc.® |