|
دوم سموئيل ۱۷:۲۳ |
وقتی اخيتوفل ديد ابشالوم پيشنهاد او را رد كرده است، الاغ خود را پالان كرد و به شهر خود رفت. او به كارهايش سروسامان بخشيد و رفت خود را به دار آويخت. مردم جنازۀ او را در كنار قبر پدرش به خاک سپردند. |
|
اشعيا ۴۱:۱۰ |
نترس، چون من با تو هستم؛ نگران نشو، زيرا من خدای تو هستم. من تو را تقويت خواهم كرد و ياری خواهم داد و تو را حمايت كرده، نجات خواهم بخشيد. |
|
اشعيا 55:11 |
كلام من نيز هنگامی كه از دهانم بيرون میآيد بیثمر نمیماند، بلكه مقصود مرا عملی میسازد و آنچه را اراده كردهام انجام میدهد. |
|
ارمييا 29:11 |
خواست و ارادۀ من، سعادتمندی شماست و نه بدبختیتان، و كسی بجز من از آن آگاه نيست. من میخواهم به شما اميد و آيندۀ خوبی ببخشم. |
|
يوحنا 10:10 |
كار دزد اينست كه بدزدد، بكشد و نابود كند؛ اما من آمدهام تا به شما حيات واقعی را به فراوانی عطا نمايم. |
|
اول يوحنا 4:4 |
فرزندان عزيزم، شما از آنِ خدا هستيد و بر مخالفين مسيح غلبه يافتهايد، زيرا در وجود شما كسی زندگی میكند كه از هر دشمن مسيح در اين دنيای گناهآلود، قویتر است. |
|
مرقس ۱۶:۱۶ |
كسانی كه ايمان بياورند و غسل تعميد بگيرند، نجات میيابند، اما كسانی كه ايمان نياورند، داوری خواهند شد. |
|
مزامير ۵۵:۲۲ |
مشكلات خود را به خدا واگذار و او تو را حفظ خواهد كرد. خداوند هرگز نخواهد گذاشت كه شخص نيكوكار بلغزد و بيفتد. |
|
روميان ۸:۱-۲ |
[۱] بنابراين، چون به عيسی مسيح تعلق داريم، هيچ محكوميت و مجازاتی در انتظار ما نيست.[۲] زيرا قدرت حياتبخش روحالقدس كه به لطف مسيح به ما عطا شده، ما را از سلطۀ گناه و مرگ آزاد كرده است. |
|
روميان ۸:۳۸-۳۹ |
[۳۸] زيرا من يقين میدانم كه هيچ چيز نمیتواند محبت مسيح را از ما باز دارد. نه مرگ، نه زندگی، نه فرشتگان و نه قدرتهای جهنم، هيچيک قدرت چنين كاری را ندارند. حوادث امروز و نگرانيهای فردا نيز قادر نيستند خللی در اين محبت وارد كنند.[۳۹] در اوج آسمان و در عمق اقيانوسها، هيچ موجودی نمیتواند ما را از محبت خدا كه در مرگ فداكارانۀ خداوند ما عيسی مسيح آشكار شده، محروم سازد. |
|
متی ۲۷:۳-۴ |
[۳] اما يهودای خائن، وقتی ديد كه عيسی به مرگ محكوم شده است، از كار خود پشيمان شد و سی سكه نقرهای را كه گرفته بود، نزد كاهنان اعظم و سران قوم آورد تا به ايشان بازگرداند.[۴] او به آنان گفت: «من گناه كردهام چون باعث محكوميت مرد بيگناهی شدهام.» آنان جواب دادند: «به ما چه؟ خودت خواستی!» |
|
مزامير ۳۴:۱۸-۱۹ |
[۱۸] خداوند نزديک دلشكستگان است؛ او آنانی را كه اميد خود را از دست دادهاند، نجات میبخشد.[۱۹] مشكلات انسانِ خوب زياد است، اما خداوند او را از همۀ مشكلاتش میرهاند. |
|
اول سموئيل ۳۱:۳-۵ |
[۳] عرصه بر شائول تنگ شد و تيراندازان فلسطينی دورش را گرفته او را بسختی مجروح كردند.[۴] پس شائول به محافظ خود گفت: «پيش از آنكه به دست اين كافران بيفتم و با رسوايی كشته شوم، تو با شمشيرت مرا بكش!» ولی آن مرد ترسيد اين كار را بكند. پس شائول شمشير خود را گرفت و خود را بر آن انداخت و مرد.[۵] محافظ شائول چون او را مرده ديد، او نيز خود را روی شمشيرش انداخت و همراه شائول مرد. |
|
اول پادشاهان ۱۶:۱۵-۲۰ |
[۱۵] زمری در بيست و هفتمين سال سلطنت آسا پادشاه يهودا، پادشاه اسرائيل شد و فقط هفت روز در ترصه سلطنت كرد.[۱۶] زيرا وقتی سپاهيان اسرائيل كه آمادۀ حمله به جبتون، شهر فلسطينيها بودند، شنيدند كه زمری، پادشاه را كشته است، عمری را كه سردار سپاه بود همانجا پادشاه خود ساختند.[۱۷] عمری بيدرنگ با نيروهای خود به ترصه برگشت و آن را محاصره كرد.[۱۸] زمری وقتی ديد كه شهر محاصره شده، به داخل كاخ سلطنتی رفت و آن را آتش زد. او خود نيز در ميان شعلههای آتش سوخت.[۱۹] او مانند يربعام نسبت به خداوند گناه ورزيد و اسرائيل را به گناه كشاند.[۲۰] بقيه وقايع زندگی زمری و شرح شورش او در كتاب «تاريخ پادشاهان اسرائيل» نوشته شده است. |
|
داوران ۹:۵۰-۵۵ |
[۵۰] سپس ابيملک به شهر تاباص حمله كرد و آن را تسخير نمود.[۵۱] در داخل شهر قلعهای محكم وجود داشت كه تمام اهالی شهر به آنجا گريختند. آنها درهای آن را محكم بستند و به پشتبام رفتند.[۵۲] اما در حاليكه ابيملک آماده میشد تا آن را آتش بزند،[۵۳] زنی از پشت بام يک سنگ آسيابدستی بر سر ابيملک انداخت و كاسۀ سرش را شكست.[۵۴] ابيملک فوراً به جوانی كه اسلحۀ او را حمل میكرد دستور داده، گفت: «شمشيرت را بكش و مرا بكش مبادا بگويند كه ابيملک به دست زنی كشته شد!» پس آن جوان شمشير خود را به شكم وی فرو برد و او بلافاصله جان سپرد.[۵۵] اسرائيلیها چون ديدند كه او مرده است به خانههای خود بازگشتند. |
|
داوران ۱۶:۲۵-۳۰ |
[۲۵] جماعت نيمه مست فرياد میزدند: «سامسون را از زندان بياوريد تا ما را سرگرم كند.» سامسون را از زندان به داخل معبد آورده، او را در ميان دو ستون كه سقف معبد بر آنها قرار گرفته بود برپا داشتند. سامسون به پسری كه دستش را گرفته، او را راهنمايی میكرد گفت: «دستهای مرا روی دو ستون بگذار، چون میخواهم به آنها تكيه كنم.»[۲۶] ***[۲۷] در اين موقع معبد از مردم پر شده بود. پنج رهبر فلسطينی همراه با سه هزار نفر در ايوانهای معبد به تماشای سامسون نشسته، او را مسخره میكردند.[۲۸] سامسون نزد خداوند دعا كرده، چنين گفت: «ای خداوند، خدای من، التماس میكنم مرا بيادآور و يک بار ديگر نيرويم را به من بازگردان، تا انتقام چشمانم را از اين فلسطينيها بگيرم.»[۲۹] آنگاه سامسون دستهای خود را بر ستونها گذاشت و گفت: «بگذار با فلسطينیها بميرم.» سپس با تمام قوت بر ستونها فشار آورد و سقف معبد بر سر رهبران فلسطينی و همۀ مردمی كه در آنجا بودند فرو ريخت. تعداد افرادی كه او هنگام مرگش كشت بيش از تمام كسانی بود كه او در طول عمرش كشته بود.[۳۰] *** |
|
Persian Bible (FACB) 2005 |
Persian Contemporary Bible Copyright © 1995, 2005, 2018 by Biblica, Inc.® |